هلیا

هلیا جان تا این لحظه 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن دارد

هلیا

سلام به ناز نازی شیطون مامان

همین چند دیقه پیش یه کاری کردی که خیلی ذوق زده شدیم.خاله هیلاام که اینجا فیلمبردار و عکاس ماست سریع دوربین و اوردو ازت فیلم گرفت.حالا اون کار چی بود؟mp3 playerرو برداشته بودی فک کردی موبایله گذاشتی روی گوشت و میگفتی ماما دد با کلی حرفای دیگه.خونه سازیتو از هم جدا میکنی وقتی کسی باهاشون چیزی میسازه با یه لبخند بدجنسانه میای و خرابش میکنی.دو تا مروارید دیگه دراوردی یعنی الان شما 6تا دندون داری و به خاطر همین مامانی رو خیلی اذیت میکنی.این مرواریدا انقدر از هم فاصله دارن که انگار با هم قهرند باید بریم ارتودنسی و آشتیشون بدیم.خیلی تنبلی و اصلا نمیخوای راه بری وقتی میخوایم راه ببریمت خودتو می زنی زمین.دیشب یه بازی با همدیگه میکردیم این که خاله هیلا یا من میرفتیم قایم میشدیمو تو میومدی دنبالمون و خیلی باهوش بودی تو پیدا کردنمون.عاشق آهنگای چرا و چیه ای وقتی برات میذاریم با ریتم آهنگ میرقصی اگر آروم باشه آروم تند باشه تند وقتی که آهنگ تموم میشه میگی دد یعنی دوباره.بابایی برات یه سی دی خریده که پر آهنگای چرا و چیست.کلا هر چی که بهت میگیم با د میگی یعنی خاله باران بهت گفت هلیا وقتی بهت میگیم کاری رو نکن بگو چشم چشم تو گفتی dadیا بهت میگیم بگو به به میگیda da.امروز مامان جون کنترل تلویزیونو برداشته بود که تلویزیونو کم کنه بعدش تو رفتی کنترل برداشتی گرفتی جلوی تلویزیون.هر جا که کلیپس میبینی برمیداری میذاری تو سرت ولی اصلا نمیذاری کلیپس رو سرت بمونه باید با یه چیزی سرگرمت کنیم بعد یواشکی کلیپسو بزنیم به سرت ولی به محض اینکه خودتو تو آینه میبینی کلیپسو از سرت میکنی.

اینجا داشتیم همون بازی که گفتمو میکردیم که من پشت یخچال بودم و تو با تعجب به یخچال نگاه میکردی و میترسیدی بیای جلو.


تاریخ : 20 بهمن 1392 - 02:53 | توسط : مامان هلیا | بازدید : 1505 | موضوع : وبلاگ | 13 نظر

هلیا

سلام ما دوباره اومدیم و از همه معذرت میخوایم.

تو این مدت این کوچولوی ریزه میزه که همیشه زیر میزه میکنه خنده های ریزه هر چی میگیم که جیزه اونم میگه که جیزه که جیزه.

جوجوی خوشگل ما صاحب دو تا مروارید خوشگل مشگل شده.و با اونا حسابی همه رو گاز میگیره و یه یادگاری خوشگل روی انگشت همه از دندوناش میذاره.این روزا حرف های زیادی میزنی ولی ما هیچکدومشو متوجه نمیشیم و الکی سرمونو تکون میدیمو توام با اشتیاق بیشتر شروع میکنی به تعریف کردن الهی قربونت برمممممممممممممممم.هرکسی که میره دستشویی توام میری دنبالش و پشت در میشینی و در میزنی.بوس کردن یاد گرفتی وقتی میگیم هلیا بوس کن یه بوس محکم برامون میفرستی ولی وقتی صورتمونو میاریم جلو گازمون میگیری.باباجون چند وقته پیش رفته بود پیش دایی داوود و برای تو یه الاغ اورده که آواز میخونه و تو خیلی دوسش داری اولین باری بود که از اسباب بازی خوشت میومد آخه تو اصلا از اسباب بازی خوشت نمیاد و باهاشون بازی نمیکنی دایی رضا میگی برای تو باید به جای اسباب بازی وسیله بخریم مثل ماشین حساب شارژر سیم.وقتی خوابی و از خواب بیدار میشی میگردی دنبالمو میگی ماما.چند وقت پیش دختر خاله مامانی اومده بود این جا و دخترش یه بادکنک داشت و تو خیلی خوشت اومده بود و کلی باهاش بازی کردی برای همین برات چند تا توپ بادی خریدم ولی تو یه ذره هم براشون ذوق نکردی.بابایی عکستو انداخته رو صفحه گوشیش تو ورمیداری دکمشو فشار میدی صفحش که روشن میشه خودتو میبینی کلی ذوق میکنی و میخندی.

خدایا شکرت برای این روزی


تاریخ : 10 بهمن 1392 - 07:15 | توسط : مامان هلیا | بازدید : 1558 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر