هلیا

هلیا جان تا این لحظه 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن دارد

تولدت مبارک

 

.نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من. شور و نشاط زندگی می بخشد.

سلام به دختر نازم

این یک سال چقدر زود گذشت با وجود تو زندگی اونقدر شیرینه که ماه ها به سرعت میگذرند.هر چقدر که تو فرشته ی کوچولو بزرگتر میشی دلم کوچولوییات بیشتر تنگ میشه ولی از یه طرفم خوشحالم که بزرگ میشی و من دیگه میتونم به یه سری از کارای تموم نشدم برسم.از این حرفا گذشته شما با بابایی یه عهدی بسته بودی که اگر سر یک سال راه نیوفتی بابایی از خونه بیرونت کنه و شد تاریخ 14اسفند و یک روز مانده به موعود شما راه افتادی.با سرعت را میری و زمین میخوری.بریم سراغ کارایی که تازگیا یاد گرفتی دایی رضا برای تولدت یه تلفن خریده که خیلی دوسش داری همش باهاش حرف میزنی.بابایی و مامانی یه تاب گرفتند که وقتی سوارش میشی دیگه نمیخوای پیاده بشی وقتیم پیادت میکنم گریه میکنی.بعضی وقتا میری جلوش میشینی میگی ماما یعنی سوارم کن.تازگیا دیگه در کابینت و باز میکنی و هر چی توشه میریزی بیرون وقتی جارو برقی روشن میکنم سوار جارو میشی و هر جا که میرم باهام میای.میری پشت کابینت یا مبل باهامون دالی بازی میکنی میگی د یعنی دالی.انقدر قشنگ میگی د که آدم میخواد خفت کنه.وقتی راجع به تو داریم حرف میزنیم با دقت گوش میکنی بعدشم میخندی.مامان جون برات لی لی حوضک میگه چند روز پیش رفته بودیم بیرون کلاغارو تو آسمون دیدی دستتو نشون می دادی با ذوق هی میگفت جو جو د د(د اینجا به معنای دسته).وقتی کسی زنگ میزنه با ترس و هول و ولا میدویی میری سمت در.یاد گرفتی وقتی میخوای بخوابی پتو رو میکشی رو سرت.وقتی بهت میگیم بابایی رو ناز کن نازش میکنی و میگی نا نا وقتی میگیم بزنش میزنیش.وقتی از چیزی کلافه میشی یا از خواب بیدار میشی لباستو میدی بالا و شکمتو میخوارونی.از مبل میتونی بیای پایین.وقتی لحافارو پهن میکنیم میری روشونو غلت میخوری و از این ور میری اونور و خلاصه کلی حال میکنی و خیلی کارای دیگه که الان یادم نیست.دیگه کم کم بریم سراغ تولد تولد تولدت مبارک از ساعت 2 تا8شب داشتیم خونرو تزیین میکردیم که الحق و والانصاف قشنگ شده بود. تو اون روز خیلی خوشحال بودی .وقتی آهنگ تولد برات گذاشتیم انگار فهمیدی که اینهمه تزیینات و کادوها مال شماست.آروم و قرار نداشتی و یک سره میرقصیدی و بلند بلند حرف میزدی.وقتی کادو ها رو باز میکردیم خیلی ذوق میکردی و جیغ میزدی.خلاصه اون شب به هممون خیلی خوش گذشت و جای همه ی نی نی های نی نی پیجی خالی بود.

 

 

کادوی مامانی و بابایی

کادوی باباجون و مامان جون

کادوی خاله باران

کادوی دایی داوود

کادوی عمه فاطمه

کادوی خاله هیلا

کادوی دایی رضا

کادوی ویژه مامانی

 

قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست

با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای

من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم


تاریخ : 21 اسفند 1392 - 02:52 | توسط : مامان هلیا | بازدید : 1850 | موضوع : وبلاگ | 11 نظر