هلیا

هلیا جان تا این لحظه 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن دارد

سال نو مبارک

اول از همه معذرت میخوام از همه ی مامانای نی نی پیجی که نبودم تا پیامای تبریکتون رو جواب بدم.

دوم سلام میکنم به دختر ناز و کوچولوی خودم

هلیا:نه مامان صب کن من تعریف کنم

مامان هلیا:باشه عزیزم

سلام خاله ها.عیدتون مبارک.خیلی ممنون که تولدم رو تبریک گفتید.من اوف شده بودم.پام درد میکرد نمیتونستم درست راه برم.رفتم دکتر.عمو نیکجو گفت رونم آب اورده.به مامانم گفت که 5 روز استراحت مطلق کنم و راه نرم و دارو بهم داد.ولی من که نمیتونستم آروم بشینم به خاطر همین همرو خسته کردم.بعد از 5 روز پام خوب شد البته خوبه خوب نه.عمو نیکجو گفت که چیزی نیست ولی چون مامان و بابا نگرانم بودن سونوگرافی برام نوشت.منم رفتم سونوگرافی ولی اونجا خیلی گریه کردم آخه میترسیدم.امروزم بابایی جیشمو برد آزمایشگاه.این از پام.روز اول عید رفتیم خونه مادرجون(مادربزرگ مامانم)اونجا خیلی اذیت کردم و مثل همیشه وقتی برگشتم مریض شدم.مامان جون اسفند دود کرد برام با کلی کارای دیگه.چون اونجا کلی آدم اومد همشونم لپ منو میکشیدند از این ور به اونور.آخه من چه گناهی کردم که لپ دارم.بعدشم که دو تا دندون دیگه دراوردم.مامانمم خیلی اذیت کردم آخه تقصیر من نبود که دندونام داشت در میومد برای همینم درد میکرد.الان من در سن 1 سالو 1ماهگی 8تا دندون دارم 4 تا بالا 4تا پایین.ولی باید برم ارتودنسی چون همه ی دندونام از هم فاصله داره.تازه خاله ها من یاد گرفتم خودم وایمیستم راه میرم وقتی راه میرم میتونم دور بزنم ولی نمیتونم درست راه برم همش میوفتم.وقتی که من وایمیستم همه برام دست میزنند.مامان جون و باباجون رفته بودند جنوب برای منم دو تا لباس خیلی خوشگل اوردند بعدا عکساشو میذارم.هر چیزی رو که میبینم میگم ای سیه؟وقتی مامانی میگه لالا کن من سرمو میذارم رو زمینو میخوابم.یه روز مامانی سرش درد میکرد برای همین خوابیده بود بابایم تازه از سر کار اومده بود اونم سرش درد میکرد اونم خوابیده بود منم دیدم مامان و بابام خوابند منم پتومو انداختم روم خوابیدم.رو پتو و شیشه و پستونکم خیلی حساسم و کسی حق نداره دس بزنه بهشون ولی خاله هیلا همش اذیتم میکنه و برشون میداره اه اصن دوسش ندارم هر وقت میاد بغلم کنه از دستش فرار میکنم بغلشم میرم همش موهاشو میکشم اونم منو دعوا میکنه و منم گریه میکنم بعدش میرم منت کشی و اونم بغلم میکنه.خاله هیلا یه دونه عروسک ننه قمر داره من خیلی دوسش دارم ولی خاله نمیذاره برش دارم آخه من عینکشو کندم موهاشم میکشم.


تاریخ : 17 فروردین 1393 - 06:53 | توسط : مامان هلیا | بازدید : 1731 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام
(بعد از تائید منتشر خواهد شد)