چند روز پیش بغل بابایی نشسته بودی و بابایی داشت نازت میکرد که یه دفعه دید خوابت برده.
اینجا خاله هیلا برات آهنگ گذاشته بود که برقصی ولی تو همینجوری نشسته بودیو ماتت برده بود به تلویزیون.دیروز برای اولین بار گفتی دایی به دایی رضا نگاه میکردی و دوبار گفتی دایی.